ﻭﺍﺳﻪ ﻣــﻦ ﺧﻮﺍﺳﺘـﻦ
ﯾﻌﻨـــــﯽ ": ﺩﺍﺷـــﺘﻦ ﭘــــﺲ؛ﺍﮔﻪ ﻧﺪﺍﺭﻣــﺖ
ﯾﻌﻨــــﯽ ﻧﻤﯿﺨـــــﻮﺍﻣﺖ...
آخرین بـاری کـه از تـه دل بـرای رفـتـنـت گـــــریـه کــردم
گـفـتـی تـمـامـش کـن
از آن روز بـه احـتـرامـت چـنـان از تـه دل مـی خـنـدم
کـه گــاهــی فــرامــوشـــم مـــی شــود
رفـــــتـــــه ای …
لاف می زدم که
فراموشت خواهم کرد
کجایی که ببینی این روزها
توبه ی من از گرگ ها هم مرگ تر است
گاهی وقتا دلم میخواد یکی ازم اجازه بخواد
که بیاد تو تنهاییم و من اجازه ندم!
و اون بی تفاوت به مخالفتم بیاد تو و آروم بغلم کنه و
بگه مگه من مردم که تنها بمونی …!