روزی ازم پرسیدی بزرگترین آرزوت چیست ؟
گفتم بر آورده شدن آرزوی تو !
ولی ندانستم آرزوی تو جدایی از من است . . .
من سرد…
هوا سرد…
تو با من سرد…
دنیا ی من سرد…
همه چی سرد…
ولی سیگارم گرم!
این تضاد برای یک لحظه مرا به آرامش می برد…..!
آسمان دلم ابریست،ابر ها جلوی آفتاب را گرفته اند
هوا تیره و تاریک است،ابر ها نمی بارند.
باد شدیدی می وزد،باد گل ها را کنده و درخت هارا شکانده.
کوچه پس کوچه های دل بد جور آشفته است.
هیچ چیز جای خودش نیست،همه چیز بهم ریخته.
طوفانی است در دلم.ای کاش آسمان ببارد.
دلم باران میخواهد.کاش باران ببارد،بارانی سیل آسا،
که ببارد و همه چیز را بشوید و با خود به بیرون از دل ببرد.
دلم خانه تکانی بارنی میخواهد.
ببار باران.
ای کاش باران ببارد... .
ازش پرسیدم چقدر منو دوس داری؟
گفت به اندازه ی جوهر خودکارم..!
گفتم خیلی نامردی جوهر خودکارت که یه روزی تموم میشه…
لبخند تلخی زدو گفت خودکارم اصلا جوهر نداره..
آتش زدن به یک “سرنوشت”
کبریت نمی خواهد که !!
“پـــا” می خواهد …
که لگد بزنی به همه دارایی یک نفر …
و …
بـــــــــروی .. !!
بهانه هایت برای رفتن چه بچه گانه بود
چه بیقرار بودی زودتر بروی
از دلی که روزی بی اجازه وارد آن شده بودی
من سوگوار نبودنت نیستم
من شرمسار این همه تحملم
من زبان برگ ها را می دانم …
مثلا “خش خش”
یعنی
“امان از جدایی”
پیش از جدایی از درخت
هیچ برگی خش خش نمی کند …
همه یهویی ها خوبن :
یهویی بغل کردن
یهویی بوسیدن
یهویی دیدن
یهویی سورپرایز کردن
یهویی بیرون رفتن
یهویی دوست داشتن
یهویی عاشق شدن
اما امان از یهویی رفتن !
ای کاش آشنایی ها نبود
یا به دنبالش جدایی ها نبود
یا مرا با او نمی کردی آشنا
یا مرا از او نمی کردی
جدا . . .
بر سر دوراهی ام ،
یک راه به تو می رسد و یک راه به تنهایی….
همیشه تو را بر می گزینم و می رسم به تنهایی